خوب بو بکش پدرجان

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۲۳
    254
  • ۰۱/۰۴/۱۳
    253
  • ۹۹/۱۲/۲۹
    249
  • ۹۹/۱۲/۰۹
    -
  • ۹۹/۱۲/۰۷
    248
  • ۹۹/۱۲/۰۵
    247
  • ۹۹/۰۹/۱۴
    245
۲۳
تیر

‍ دوباره می نویسمت ..کنارِ بیت آخرم                                   

وچکه چکه می چکم،به سطر های دفترم

 

تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من                             

من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم

 

تو مثل ماهِ برکه ای،و من غریق مست شب                         

  دوباره تو، دوباره من، شناوری، شناورم

 

شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟                                   

هنوزمثل قاصدک، میانِ کوچه پرپرم

 

گلایه از قفس کمی، کمی عجیب میرسد 

خودم قفس خریده ام، برای این کبوترم

 

شبی بخواب دیدمت، میانِ تنگِ کوچه ها                               

قدم زنان ، قدم زنان،تو را به خانه می برم

 

غزل بخواب می رود،به انتها رسیده ام                                     

تمام من چکیده شد..کنارِ بیت آخرم ...


«حسین منزوی»
۱۳
تیر

۱۱
شهریور

این در

گاهی باز می شود

و به آرامی بسته می شود

و من از لای در

- که دارد بسته می شود-

می‌توانم تو را

-تا آخرین لحظه-

نگاه کنم

در که بسته می شود

چشمان من هم بسته می شود

 

و هجوم دیدن نادیدنی ها

در تاریکی!

۲۸
خرداد

در یادم که می نشینی

هر بار

آیینه ای در سینه ام ترک بر می دارد

و دلم

خون آلود

 زندانی این هزارتوی ترک خورده غبارآلود است

 

باید سرنوشت انسان در نرسیدن باشد

اگر نه

همه‌ی این‌ گشتن های سراسیمه

سیزیف وار

در کوچه های سال های گذشته

نفرین نامعلوم سهمگینی، تعبیر می شود

 

این خطوط ناتمام است

در یکی از همین کوچه ها 

دراز می کشم.

 

 

 

۱۵
ارديبهشت

نشد

باید سیگاری تیری می شدم

از اونا که همیشه بوی زنگ آهن می دن

و دودکشای پتروشیمی کرمانشاه رو می مانن

و یواش یواش شش هامو تخریب می کردم

تا فرگشت معکوس کنم

و آبشش در بیارم

اونوقت

سر فرصت شیرجه می زدم به نزدیکترین آبی که به اقیانوس هند، بی منت، راه داره

و مسیر رو اشتباه می‌رفتم

که برسم به گودال ماریانا

که میگن بوی‌تعفن آدم به اونجا‌ نرسیده

و یواش یواش خوراک ماهیای کور و کچل اونجا بشم

شاید خستگی از تنم در بره

نشد

حیف

نشد

 

۲۹
اسفند

من  هم
از یحیا هایی هستم
که در بیابان
فریاد کشید

۰۹
اسفند

-

دو قدم مانده به یهار

او آمده است

آرام

گوشه ای نشسته ست

بی صدا

غوغایی به پا کرده است

خاموش

هوا را صاف کرده است

و رفته است

دو قدم مانده به بهار

۰۷
اسفند

 

« تا وقتی که چیزی به نام زمان وجود دارد، هر کسی بالاخره، آسیب خواهد دید و به چیز دیگری تبدیل خواهد شد.

این همیشه اتفاق می‌افتد، دیرتر یا زودتر.

اما حتی اگر این اتفاق بیفتد، آدم باید جایی داشته باشد که بتواند رد پای خودش را بگیرد و به آن برگردد.

جایی که ارزش برگشتن را داشته باشد.»
 

۰۵
اسفند

گز میکنم خیابانهای چشم بسته از بر را


میان مردمی که

حدوداً می خرند

و حدوداً میفروشند


در بازار و بورس چشمها و پیشانیها
و بخار پیشانیم

حیرت هیچ کس را بر نمی انگیزد .


صدا

 

۱۴
آذر

یک روزی 
یک جایی
بی معنی می شوند یادگاری ها

چه می کنیم روی این سیاره؟
به این فکر می کنم که اگر سیاره دیگری بود
دروغ 
و نبودن تو
به یک اندازه شرم آور بودند؟

شرمم می آید