خوب بو بکش پدرجان

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۲۳
    254
  • ۰۱/۰۴/۱۳
    253
  • ۹۹/۱۲/۲۹
    249
  • ۹۹/۱۲/۰۹
    -
  • ۹۹/۱۲/۰۷
    248
  • ۹۹/۱۲/۰۵
    247
  • ۹۹/۰۹/۱۴
    245

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۰ ثبت شده است

۲۴
آبان

خُرّم‌ آن‌ روز
که‌ از این‌ منزل‌ ویران‌ بروم‌
راحت‌ جان‌ طلبم‌
وز پِی‌ جانان‌ بروم‌.
گرچه‌ دانم‌ که‌ به‌ جایی‌ نبَرد راه‌ غریب‌
من‌ به‌ بوی‌ خوش‌ آن‌ زلف‌ پریشان‌
بروم‌.

چون‌ صبا
با تَن‌ بیمار و دل‌ بی‌طاقَت‌
به‌ هواداری‌ آن‌ سَرو خِرامان‌ بروم‌.
در ره‌ او
ـ چو قلم‌ ـ
گر به‌ سرم‌ باید رَفت‌،
با دِل‌ دَردْکش‌ و
دیده‌ی‌ گِریان‌ بروم‌.
به‌ هواداری‌ او،
ذرّه‌ صفت‌،
رقص‌کنان‌
تا لب‌ چشمه‌ی‌ خورشید درخشان‌ بروم‌!

 

دلم‌ از ظُلمت‌ زندان‌ سکندر بگرفت‌!
رَخت‌ بربندم‌ و
تا مُلک‌ سلیمان‌ بروم‌.
نازُکان‌ را
غم‌ احوال‌ گران‌باران‌ نیست‌:
ساربانا!
مددی‌!
تا خوش‌ و آسان‌ بروم‌.

نذر کردم‌ که‌ گر این‌ راه‌ به‌ پایان‌ آید
تا در مِی‌کده‌
شادان‌ و غزل‌خوان‌ بروم‌!

ور چو حافظ‌
نبرم‌ ره‌ ز بیابان‌ بیرون‌،
هم‌ره‌ کوکبه‌ی‌ آصف‌ دوران‌
بِروم‌.

 

حافظ یاغی

۰۸
آبان

 

 1

اضطراب !

اضطراب !

این است حقیقت آن چه که ما حیاتش می نامیم !

به بعثتی نو نیازمندیم

و پیام آورانی نوتر !

تا آیه آیه

از خدای لایزال

سیاه درد اضطرابمان را تکلیف کند !

قوانین اجتماعی را

به رفع هول ها وُ هراس ها

دو فوریتی کنید !

ورنه هیچ دستی به اعتماد

به طرف دستی دیگر دراز نخواهد شد !

خواهرانُ برادران

جسارت بیان این احساس را

از مرگ اضطرابی گرفته ام

که اینک لاشه اش ،

در قلبم مدفون گشته است !

سخنانم را جدی بگیرید !

خواهرانُ برادران !

اقیانوس ها  هم چنان پر از کوسه اند !

اقیانوس های ژرف اضطراب را می گویم !

جدی بگیرید سخنانم را !

خواهرانُ برادرانم !

ماهی های سدهای دور !

 

 

2

در مُرده هوای ساکن ،

نه باد شمال خواهد وزید و نه چپ باد !

نارون ها هزار ماهی مرده

بر شاخه آویزان کرده اند !

در این مرده هوای ساکن ...

بال بگشا !

زیرا آفریده شده ای !

بال بگشا پرنده پیام ،

پیش از آن که آفتاب

چشمان تو را بدزدد !

کاسبرگ ها تا نیمه پُر از شهدند !

انتظار تو را می کشند !

بال بگشا وُ سر در جام فرو کن !

از گُلی به گلی دیگر !

آن گاه اگر هوس مُردن کردی ، بمیر !

سرمستُ آسوده بمیر !

در جشن عطر آگین این همه گلُ

آن همه جاودانه گی !

به زودی پرهایت

می رقصند با خیز باد شمال

. خواهی درخشید چون گُلی خاکی رنگ !

تا ریشه ها رسوب کن !

این همان چیزی ست شاید

که کم تر کسی تن به تجربه اش می دهد ! 

 

کاکا حسین

۰۲
آبان

برای بیان ِ عشق

به نظر شما کدام را باید خواند ؟

تاریخ یا جغرافی ؟

می دانی ؟

من دلم برای تاریخ می سوزد !

برای نسل ِ ببرهایش که منقرض گشته اند !

برای خمره های عسلش که در رَف ها شکسته اند !

برای اسب هایش که آخته مـُرده اند !

برای کوه هایش که اکنون محو گشته

و به جایشان پای کرت های توت فرنگی ،

کود ِ شیمیایی می پاشند !

اکنون که در لوله های توپ های پـُر طمطراق ِ جنگی تاریخ ،

موش های بور ِ صحرایی جفت گیری می کنند !

به تو بگویم !

همیشه تصورم از تاریخ ،

گردباد ِ هول ناکی بود ،

معطر به بوی متعفن ِ پلنگ های مرده ،

سرداران و شمشیرهاشان برای ابد تفکیک ناپذیر گشته اند !

صداها !

صداها !

صداها گوش خراشند !

گوش کن !

 

کاکاحسین