Unknown
يكشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۰، ۰۴:۱۴ ب.ظ
یادم نمانده است...
اما به یاد دارم که
آخرین بار در راهی
آواز می خواندم !
مادرم می گفت :
از ترس راه شعری نخوان
که در آن ،
گوشت و پوست و خون و استخوان باشد ،
زیرا که
به عشق گوشت و پوست و خون و استخوان
سگ های لاغر زادگاهت
سال هاست آواره ی خیالاتند !
و اکنون به جای پارس
در پشت هر راهُ و بی راهه یی ،
زوزه می کشند !
گفتم می روم
ودر مرام ما
رفتن مردن بود
و حالا سال هاست که مُرده ام
در پشت سیم ها و سنگ ها...
حسین پناهی