هیچ، هیچ
: هان؟چیزی گفتی؟
: من؟
: آره.
: نه. چه طور مگه؟
:فکر کردم چیزی گفتی.
: چه باحال، منم فکر کردم تو گفتی.
: چی گفتم؟
: نه که گفته باشی، فکر کردم گفتی.
: آهان.
: آره، یه دفعه ای فکر کردم گفتی یا این که می خوای بگی.
: حالا چی گفتم؟
: به نظرم یه چیز چرتی اومد.
: یادت نیست چی بود؟
: دیدم چرته، گوش نکردم.
: حیف.
: آره، حیف شد.
: کاش یه کم گوش می دادی.
: خواستم بدم، ولی بعد دیدم چرته.
: یک کلام می گی چرت بود و تمومش می کنی.
: شانست نبوده.
: آره می دونم، نبوده.
: اگه شانست بود، شاید ردیف می شد.
: شاید.
: حتماً می شد.
:بعیده.
: اصلاً بعید نیست.
: نمی خوام بهت گیر بدم، ولی خیلی بعیده.
: می دونی؟ تو به همه چی شک داری.
: شک ندارم، فقط می ره تو مُخم، همین.
: یه چند وقتیه همه چی تو مُخته.
: اصلاً عالم تِرِکمون شده.
: خیلی سخت می گیری.
: همه چی یه جوریه.
: چه جوری؟
: یه جور نافرمی.
: چیزی نیست، خرابش نشو.
: شک دارم.
: به چیش شک داری؟
:نه این که فقط به یه چیزیش.
: پس چی؟
: به کُلِش.
: پس می گی یه چیزی هست؟
: معلومه که هست.
: خب پس دل دل نکن، حرفتو بزن.
: حرف؟ چه حرفی؟
: گفتی یه جوری می شی.
: اونم یه جوری که خودتم خبر نداری.
: اصلاً ممکنه پَرِش منِ بدبختم بگیره.
: شاید، حساب کتاب که نداره.
: آویزونیم دیگه.
: بدجور.
: کاریش هم نمی شه کرد.
: هیچ کار.
: بد گرفتار شدیم.
: مثل همه، همه همین طورن.
: تو وضعت بدتره.
: تو مُختم؟
: نه، ولی رو هوایی.
: می دونی چیه؟
: چیه؟
: به نظرت خیلی چرت می گم؟
: نه، چه طور مگه؟
: شاید به نظرت چرت بگم، ولی برا خودم این طوری نیست.
: به نظرم باید... نمی دونم، شاید.
: شاید چی؟
: نمی دونم.
: شاید خسته م؟
: شاید، ولی اینو من باید بگم نه تو.
: چی رو؟
: این که شاید خسته ای.
: خب این قدر نگفتی تا خودم گفتم.
: باید صبر می کردی.
: صبر کردم، ولی نگفتی.
: می گفتم.
: باید زودتر می گفتی.
: اگه صبر می کردی می گفتم.
: چه قدر صبر کنم؟
: یه کم دیگه صبر می کردی.
: خودت باید زودی بگی.
: خب حالا، به نظر من که خسته ای.
: همین!
: همین چی؟
: همین دیگه، نمی دونم، شاید؛ شاید خسته م.
شاخ - پیمان هوشمند زاده