خوب بو بکش پدرجان

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۲۳
    254
  • ۰۱/۰۴/۱۳
    253
  • ۹۹/۱۲/۲۹
    249
  • ۹۹/۱۲/۰۹
    -
  • ۹۹/۱۲/۰۷
    248
  • ۹۹/۱۲/۰۵
    247
  • ۹۹/۰۹/۱۴
    245

هیچ، هیچ

سه شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۸۹، ۰۸:۴۱ ب.ظ

 

: هان؟چیزی  گفتی؟

: من؟

: آره.

: نه. چه طور مگه؟

:فکر کردم چیزی گفتی.

: چه باحال، منم فکر کردم تو گفتی.

: چی گفتم؟

: نه که گفته باشی، فکر کردم گفتی.

: آهان.

: آره، یه دفعه ای فکر کردم گفتی یا این که می خوای بگی.

: حالا چی گفتم؟

: به نظرم یه چیز چرتی اومد.

: یادت نیست چی بود؟

: دیدم چرته، گوش نکردم.

: حیف.

: آره، حیف شد.

: کاش یه کم گوش می دادی.

: خواستم بدم، ولی بعد دیدم چرته.

: یک کلام می گی چرت بود و تمومش می کنی.

: شانست نبوده.

: آره می دونم، نبوده.

: اگه شانست بود، شاید ردیف می شد.

: شاید.

: حتماً می شد.

:بعیده.

: اصلاً بعید نیست.

: نمی خوام بهت گیر بدم، ولی خیلی بعیده.

: می دونی؟ تو به همه چی شک داری.

: شک ندارم، فقط می ره تو مُخم، همین.

: یه چند وقتیه همه چی تو مُخته.

: اصلاً عالم تِرِکمون شده.

: خیلی سخت می گیری.

: همه چی یه جوریه.

: چه جوری؟

: یه جور نافرمی.

: چیزی نیست، خرابش نشو.

: شک دارم.

: به چیش شک داری؟

:نه این که فقط به یه چیزیش.

: پس چی؟

: به کُلِش.

: پس می گی یه چیزی هست؟

: معلومه که هست.

: خب پس دل دل نکن، حرفتو بزن.

: حرف؟ چه حرفی؟

: گفتی یه جوری می شی.

: اونم یه جوری که خودتم خبر نداری.

: اصلاً ممکنه پَرِش منِ بدبختم بگیره.

: شاید، حساب کتاب که نداره.

: آویزونیم دیگه.

: بدجور.

: کاریش هم نمی شه کرد.

: هیچ کار.

: بد گرفتار شدیم.

: مثل همه، همه همین طورن.

: تو وضعت بدتره.

: تو مُختم؟

: نه، ولی رو هوایی.

: می دونی چیه؟

: چیه؟

: به نظرت خیلی چرت می گم؟

: نه، چه طور مگه؟

: شاید به نظرت چرت بگم، ولی برا خودم این طوری نیست.

: به نظرم باید... نمی دونم، شاید.

: شاید چی؟

: نمی دونم.

: شاید خسته م؟

: شاید، ولی اینو من باید بگم نه تو.

: چی رو؟

: این که شاید خسته ای.

: خب این قدر نگفتی تا خودم گفتم.

: باید صبر می کردی.

: صبر کردم، ولی نگفتی.

: می گفتم.

: باید زودتر می گفتی.

: اگه صبر می کردی می گفتم.

: چه قدر صبر کنم؟

: یه کم دیگه صبر می کردی.

: خودت باید زودی بگی.

: خب حالا، به نظر من که خسته ای.

: همین!

: همین چی؟

: همین دیگه،  نمی دونم، شاید؛ شاید خسته م.

 

شاخ - پیمان هوشمند زاده

 

 

نظرات  (۵)

جالب ترین دیالوگی بود که تا حالا شنیدم.: آویزونیم دیگه.: بدجور.: کاریش هم نمی شه کرد.عالی بود  کف کردم  شست طلا روله!
پاسخ:
خواهش می کنم ننه. وجودت طلا ست. طلا رو با صلا کاری نیست
  • دوست یکی از آن دو
  • زیبا بود...ممنون
    پاسخ:
    خواهش می کنم.
    بالاخره چی به چی بود؟ خودشون هم متوجه نشدن که چی میخواستن بگن و چشون بود
    پاسخ:
    هیچی به هیچی بود مسی
  • یکی از آن دو
  • همه هنرش این بود که تا این حد دیالوگو کشش بیاره.حیف که ظرفیتشو نداشت.
    پاسخ:
    « آره، حیف شد»
    اینی که گفتی ایهام داره!یعنی من با تو کاری ندارم یا تو با طلا کاری نداری یا...جناس هم که داره!!   کلی مودب شدیا واسه خوتت رولکم!!!
    پاسخ:
    اینا رو همه من گفتم؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی