Unknown
شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۸۹، ۰۸:۳۸ ب.ظ
- دارم یه چیزی می خونم. مادر صدام می زنه.
- : صلا بیا
-: کار دارم
-: یه لحظه بیا آشپزخونه کارت دارم
جلو پنجره وایساده. می دونه که اون پنجره رو دوس ندارم.
-: بیا دم پنجره
-: چی شده؟ (می رم دم پنجره)
-: اون خونه روبرویی رو نگاه کن
-: خانم چه کاریه؟
-: خونه نیستن. چند روزیه خونه نیستن.
-: خب؟
-: اون پنجره رو نگا کن. گربه هه رو می بینی؟
یه گربه خاکستری جلو پنجره وایساده.
-: بله می بینم.
-: از وقتی که رفتن اون تو گیر کرده.جایی نرو که نتونی ازش بیای بیرون
(این خانم تا به حال که یادم نمیاد منو نصیحت کرده باشه.)
.....................................
جواب سلاما که یادت بره، ار صاحب داشته باشی، باید حلوای خیراتتو بپزن!
جواب سلاما یادم می رفت!
هاجر - حسین پناهی