نامه ها یشان
از خانواده ی حسین پناهی شروع می کنم
و اوّل از همه نامه ی سینا پناهی به جسد پدرش
یک سیگار برای تو روشن خواهم کرد
و یک سیگار برای خودم
یک سیگار برای تو روشن خواهم کرد
و یک سیگار برای خودم
هنوز صدایت را در پیچ و تاب این کابوس نیمه به یاد دارم
بین سکوت و بغض و مرگ تنها مانده ام
با قلبی که خون تو را تلمبه می کند
وسئوال های بی شماره که شراوه شراوه به سرم آویزان هستند
دوست دارم مثل کودکی که برعکس از دیوار آویزان شده به دنیا تگاه کنم
مات و مبهوت
یک سیگار برای تو روشن خواهم کرد
و یک سیگار برای خودم.
می دانی و خوب می دانم که زندگی هیچ چیز نیست جز صدای زنگوله ها و
کابوس های نیمه سیاه و سفید و صدای بم حسرت که می گوید«تو چی داری؟ چی نداری؟»
این ناعادلانه است که زتدگی با سرعت نور حرکت کند و ما با ثانیه ها ، دقیقه ها، ساعت ها.....
تا کی دویدن ، تا کی خوابیدن و تا کی شنیدن.
ما ذرّه ذرّه تجزیه خواهیم شد و توفان حیرت ما را به این سو و آن سو می کشاند
یک سیگار برای تو روشن خواهم کرد
و یک سیگار برای خودم.
در پشت افق لایتناهی روزهای خاکستری
و در رقص باله ای جوها در بهشت
تفسیر می کند آخرین حقایق را
پس از رأی ناعادلانه
و خود اعتراف خواهد کرد به گناهی که مرتکب شده بی آن که بداند که دیر شده است
خیلی دیر
یک سیگار برای تو روشن خواهم کرد
و یک سیگار برای خودم.
تا ابدیّت راهی نمانده است.
به دنیا آمدن
درک کردن ها
دیدن ها و شنیدن ها
در لحظه شاد بودن ها
پلک زدن های بی مورد
اعتراض ها
دیدن خواب های سفید و سیاه
بی خوابی ها
و خوردن دیازپام ها برای چند ساعت خواب که حقّ طبیعی تو بود.
این ها همه به درکی فوق بشری نیاز دارند.
باورش سرسام آور است و فراموشی اش بی رحمانه
نه!
ما سزاوارِ مردنیم
در این سایز گشادِ زندگی
هی.....
نفس کشیدن دلیل بر زنده بودن نیست
یک سیگار برای تو روشن خواهم کرد
و یک سیگار برای خودم.
می دانم روزی بر خواهی گشت به صورت گلی سرخ و بچّه هایمان
آن را بو می کنند به عشق کسی دیگر
آن روز اسم ما چه خواهد بود؟