خوب بو بکش پدرجان

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۲۳
    254
  • ۰۱/۰۴/۱۳
    253
  • ۹۹/۱۲/۲۹
    249
  • ۹۹/۱۲/۰۹
    -
  • ۹۹/۱۲/۰۷
    248
  • ۹۹/۱۲/۰۵
    247
  • ۹۹/۰۹/۱۴
    245

خاطرات آدم و حوا - قسمت دوم

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۸۹، ۰۷:۴۶ ب.ظ

                                                          

حوا

سه شنبه:

          اونا دیشب ماهو سرجاش برگردوندن. من کلی خوشحال شدم! این از درستکاریشونه! ماه دوباره سر خورد و افتاد پایین امّا دیگه ناراحت نشدم. وقتی آدم همسایه هایی به این خوبی داره دیگه لازم نیس نگران باشه. اونا ماهو بر می گردونن. کاش می تونستم برا تشکر ازشون یه کاری بکنم. دوست داشتم می تونستم براشون چندتا ستاره بفرستم ، چون ما بیشتر از نیازمون ستاره داریم. البته منظورم منه! نه ما! چون می دونم اون موجود به این چیزا اصلاً اهمیتی نمی ده.

          نه ذوق و سلیقه داره ، نه مهربونه!

          دیروز عصر موقع تاریک و روشن هوا دیدم کنار یرکه دراز کشیده و داره سعی می کن ماهیای خال دار کوچولویی که اونجا بازی می کزدن رو بگیره. منم مجبور شدم اونقدر کلوخ پرت کنم طرفش که تا باز بره بالای درخت و دست از سر اون ماهیای بیچاره برداره. گاهی از خودم می پرسم این موجود واقعاً به چه دردی می خوره؟! اصلاً قلب داره؟ راس راسی هیچ احساسی به اون موجودای کوچولو و دوست داشتنی نداره؟ گاهی وقتا گمون می کنم اصلاً واسه همین کارا ساخته شده! ظاهرش که این طور نشون می ده. یکی از کلوخا به پشت گوشش خورد و اون به حرف اومد.هیجان زده شده بودم. چون اولین باری که صدای کسی جز خودمو می شنیدم.کلمه هایی که گفت رو نفهمیدم ، امّا به نظرم بامعنی اومدن.

          از وقتی فهمیدم می تونه حرف بزنه ازش خوشم اومده ، واسه این که عاشق حرف زدنم. همیشه دارم حرف می زنم حتّی تو خواب! به نظر خودم خیلی هم جذابم! امّا اگه کس دیگه ای رو داشته باشم که باهاش حرف بزنم ، جذاب تر ازین هم می شم و اگه بخوام می تونم یه ریز براش حرف بزنم.

          اگه این موجود یه انسانه نباید از ضمیر آن استفاده کنم!

          فکر می کنم از نظر دستوری درست نباشه! باید از ضمیر او براش استفاده کرد. بقیه ی ضمیراش هم این طوری می شه:

          فاعلی: او

        و ملکی: برای او

        خوب ازین به بعد من اونو یه انسان به حساب می آرم و با ضمیر او صداش می کنم تا وقتی که خلافش ثابت بشه!! ازین که در مورد همه چیز شک داشته باشی خیلی بهتره!

 

آدم

 

چهارشنبه:

          ای کاش حرف نمی زد. همیشه در حال حرف زدنه ، شاید به نظر برسه دارم به اون موجود بیچاره تهمت می زنم امّا این قصدو ندارم. تا پیش ازین صدای هیچ انسانی رو نشنیده بودم و هر صدای تازه ی عجیبی که مزاحم آرامشم بشه گوشمو اذیت می کنه و واسم مثل یه نت فالش می مونه. این صدای جدید بیش از اندازه به من نزدیکه ، درست کنار شونه م، بغل گوشم، اوّل یک طرف و بعد طرف دیگه و من فقط به صداهایی عادت دارم که از من دور باشن.

 

          حوا

 

پنج شنبه:

          در مورد فاصله ها دارم شناخت بهتری پیدا می کنم.قبل ازین اینقدر به داشتن همه ی چیزای قشنگ علاقه داشتم که مثل گیجا فقط دستمو طرفش دراز می کردم. بعضی وقتا خیلی دور بودن و بعضی وقتا فقط چند سانتی متر باهام فاصله داشتن. اما من فکر می کردم چند متر ازم دورن.خیلی وقتا کلی هم خار تو این فاصله بود! این طوری یه درسی رو یاد گرفتم ، در ضمن واسه خودم یه قانون ساختم: قانون اول: یک تجربه ی زخمی از خار دوری می کند! به گمونم واسه کسی به سن و سال من نتیجه گیری خوبیه!

 

          آدم

 

سه شنبه:

          امروز هوا ابریه، از شرق باد می وزه، به گمونم ما  بارون خواهیم داشت...ما؟! این کلمه از کجا اومده؟....آها یادم اومد ، اون موجود جدید ازش استفاده می کنه.

 

 

جمعه:

          زندگیم دیگه به شادی گذشته ها نیست.

 

شنبه:

          موجود جدید زیادی میوه می خوره. همین روزاس که میوه هامون ته بکشن!میوه هامون!میوه های ما! این کلمه ی اونه. البته از بس شنیدمش دیگه کلمه ی منم هست. امروز مه سنگینی همه جا رو پوشونده بود. من توی مه بیرون نمی رم. اما موجود جدید می ره. تو هر آب و هوایی بیرون می ره و هی حرف می زنه. این جا یه زمانی خیلی ساکت و دلپذیر بود.   

ادامه دارد......

نظرات  (۹)

حرف را باید زددرد را باید گفت...
حرف نگفته رو عشقه
قلبم درد میکنه..باور کن!!!
کامنت خصوصی داری پسر.
کامنت خصوصی داری پسر.
کامنت خصوصی داری پسر.
ای وای!شرمنده فقط یدونه کامنت خصوصی داری نه 3 تا.راستی الان دارم یه آهنگ دارم گوش میدم که یارو میگه من از شامس!!!بدم نالام شب و روز.
باور می کنم! باور کن!!!
خودمو چیدم با قیچیباورت میشه پدر جان؟از اون چماق شرمم میاد
پاسخ:
چماقو که خاک کردیم با زرده! خیالشم آزار دهنده باید باشه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی