چشمان تو گل آفتابگردانند..
ساعت پنج و سی و پنج دقیقه ی صبح:
پنجاه به پنجاه
نه خوبم و نه بد!
چای که درست کردم
برایت ادامه ی نامه را خواهم نوشت ! آنای من!
...خُب؟ حالا تو خوابیده ای کودکانه و مظلوم!
تلویزیون بسکتبال نوین پخش می کند
بین شیکاگو بورس و فبلادلفیا
از رقابت های جامِ ام.بی.ای آمریکا
از آمریکا گلایه ای نمی توان داشت،
آن ها حقِ وِتو دارند
به همین خاطر جایگزینی مایکل جردن
با لنگستون هیوز کارِ عجیبی نیست
ازفرانسه نومیدم که در قرن نوزدهم و بیستم
مهدِ زایش مکاتب متعدّدِ هنری
در شعر و نقاشی و رُمان و کلِ فرهنگ بود
ولی به ناگهان قلم ها به دور انداخته شد
وآدامس جایِ آن را گرفت!
ژان پُل سارتر
ژاک پره ور
سیمون دوبوار
فلوبر و
ویکتور هوگو...
قهرمانانِ ملّی فرانسه که فخر دوران نیز بودند
به پیرس و هانری و زیدان و پلاتینی تبدیل شدند
به جای دست ها
پاها ارزش یافته و به سرعت هم پیش می روند..
طرحِ این مسئله ی حساس و جدی
به این صورت کمی عقده ای به نظر می رسد!
منظورم این است که قافله ساران معضلاتِ فکریِ بشر
به این نتیجه رسیده اند که
به جایِ فکر کردن ، مَست کنند!
به جایِ طرحِ مسائل فلسفی
خوب غذا بخورند و خوب بدوند و خوب بخندند..
به جای کافه های روشنفکری و بحث ها و مجادله ها
به کاباره ها و دانسینگ های مبتذل پناه ببرند
آیا چنین است
که اگر چنین باشد....وحشتناک است!
فکر می کردیم
با وجود سازمان های معتبرِ یونسکو و یونیسف
و سازمان های معتبرِ دیگری که به سازمان ِ معتبرِ ملل وابسته اند
دیده بانانِ تعادل در جهان خواهند بود!
کار به جایی رسیده که ترک های ترکیه
حاضرند پولِ زندگیِ هزاران ناظم حکمت را
برای خرید یک وزنه بردار به تربیت بدنی شان تقدیم کنند
با حقوقِ ماهیانه ی خدا تومن...
از حسین پناهی به آنا