خوب بو بکش پدرجان

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۲۳
    254
  • ۰۱/۰۴/۱۳
    253
  • ۹۹/۱۲/۲۹
    249
  • ۹۹/۱۲/۰۹
    -
  • ۹۹/۱۲/۰۷
    248
  • ۹۹/۱۲/۰۵
    247
  • ۹۹/۰۹/۱۴
    245

۷ مطلب در دی ۱۳۸۹ ثبت شده است

۲۱
دی

جوان از خود رفت

ساعت ده صبح بود

دلش اندک اندک

از گل های لته پاره و بال های درهم شکسته آکنده می شد

به خاطر آورد که از برایش چیزی باقی نمانده است

                                                              جز جمله ای بر لبانش

و چون دستکش هایش را به در آورد

خاکستر نرمی را که از دست هایش فرو ریخت بدید

از درگاه مهتابی برجی دیده می شد، 

خود را برج و مهتابی احساس کرد

چنان پنداشت که ساعت از میان قابش

خیره بر او چشم دوخته است

و سایه ی خود را در نظر آورد که آرام

بر دیوان سفید ابریشمین دراز کشیده است

 

جوان سخت و هندسی، 

به ضربت تبری آینه را به هم در شکست

و بدین حرکت، فواره ی بلند سایه ای، 

آرامگاه خیالی را در آب غرقه کرد.

 

فدریکو گارسیا لورکا

۱۹
دی

 

۱۷
دی

سکوت صدای گام هایم را بازپس می دهد

با شب خلوت به خانه می روم

گله ای کوچک از سگ ها بر لاشه ی سیاه خیابان می دوند

خلوت شب آن ها را دنبال می کند

و سکوت صدای گام هاشان را می شوید

من او را به جای همه برمی گزینم

و او می داند که من راست می گویم

او همه را به جای من برمی گزیند

و من می دانم که همه دروغ می گویند

چه می ترسد از راستی و دوست داشته شدن، سنگدل

                                                                       برگزیننده ی دروغ ها

صدای گام های سکوت را می شنوم

خلوت ها

از باهمی سگ ها به دروغ و درندگی

                                       بهترند

 

سکوت گریه کرد دیشب

سکوت به خانه ام آمد

سکوت سرزنشم داد

و سکوت ساکت ماند سرانجام

 

م.ا.ث

۱۴
دی

زانو زده بر خاک زمین را نگاه می کنم

علف را نگاه می کنم

حشره را نگاه می کنم

لحظه را نگاه می کنم شکفته  آبی آبی

به زمین بهاران می مانی تو، نازنین من

تو را نگاه می کنم!

 

خفته بر پشت آسمان را می بینم

شاخه های درختان را می بینم

لک لک ها را می بینم بال زنان

به آسمان بهاران می مانی تو، نازنین من

تو را می بینم!

 

آتشی افروخته ام به صحرا شباهنگام

آتش را لمس می کنم

آب را لمس می کنم

پارچه را لمس می کنم

سکه را لمس می کنم

به آتش اردوگاهی زیر ستاره ها مانی تو

تو را لمس می کنم!

 

میان آدمیانم و آدمیان را دوست دارم

عمل را دوست می دارم

اندیشه را دوست می دارم

نبردم را دوست می دارم

در نبردِ من موجودی انسانی یی تو

تو را دوست می دارم!

 

از ناظم حکمت

۱۱
دی

چشم از دیوار گرفتی 

وگفتی: کِی؟ کجا؟

چشم از دیوار گرفتم

و گفتم: به راستی کِی؟ کجا؟

غروب

با چشمان خیس از هم جدا شدیم

و گُم شدیم

در شهری که هیچ یک از ساکنانش نمی دانستند

به راستی کِی؟ کجا؟ 

۰۹
دی

al pacino = Jack Kevorkian

 

Lynn Mills: Have you no religion? Have you no God?

Jack Kevorkian: Oh, I do, lady, I have a religion, his name is Bach. Johann Sebastian Bach. And at least my God isn't an invented one. 

 

از فیلم « تو جک را نمی شناسی» ساخته ی بری لوینسن

۰۵
دی

یه سری آدم هستن که پیش خودشون یه فکرایی می کنن. مثل این که بابا این صلا چه آدم ...یه. قرار بوده شبا گوشیش روشن باشد یه چیزی رو بهمون گوشزد کنه. یه سری می گن که بابا این از همون اول گوشت تلخ بود شما یادت نمی آد. یه سری دیگه که فقط میگن اییییییییییش. اما برای هیشکدومشون هیچ جوابی ندارم جز این که با این شماره تماس بگیرند: 09377000000.

 

اما از اون موجودایی که یه کم منو بیشترمی شناسن می خواستم که یه دور منو سرتا پا نگاه کنن بگن چی می بینن. ها؟ خوش تیپ؟؟ جدی؟؟؟ آدم حسابی؟؟ کیدینگ  می کنید؟

پس این داستان که می گم رو به حساب چی باید بزارم؟

اومدم خونه که مستقیم برم تو اتاقم بشکن بزنم از خوشحالی این که « همه چی آرومه من چقدر خوشحالم!» اما چشام روز بد نبینه. دیدم ....خانم از فامیلای نمی دونم دور یا نزدیک خونه مونه.

همی که رفتم تو پاشد و اومد جلو خواست یه کاری کنه که من جا خالی دادم و مادر گرانقدر گفتن که ای بابا مگه صلا رو نمی شناسی؟؟ می خوای ماچش کنی؟ چی فکر کردی؟

منم مثل جن زده ها رفتم تو اتاقم که دیدم نخیر ایشون امروز یه چیزشون هست. صدام می زنن که صلا جان بیا ببین چی برات گرفتم. منم رفتم و دیدم که لطف کردن برام سرویس قهوه خوری گرفتن!! به یه دلیلی که آخرشم نفهمیدم چی هست اما وسط چیزایی که می گفت در مورد سربازیم یه چیزایی می گفت . منم تشکر کردم و خواستم برگردم تو اتاقم که صدا زد: صلا. راستی تو چرا ازدواج نمی کنی؟؟

منو میگی عین برق زده ها گفتم : چی؟ این دیگه چی بود؟

و حالا آخرین غافلگیری رو رو کردن: چرا دوماد خودم نمی شی؟ (چرا این مادر ما فقط می خنده؟) بیا پسرجان دیگه وقت زن گرفتنته. بیا دوماد خودم شو برات یه ماکسیما هم می خرم!!

می بینی زرده جان؟؟ راستی ماکسیما بهتره یا 206؟