خوب بو بکش پدرجان

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۲۳
    254
  • ۰۱/۰۴/۱۳
    253
  • ۹۹/۱۲/۲۹
    249
  • ۹۹/۱۲/۰۹
    -
  • ۹۹/۱۲/۰۷
    248
  • ۹۹/۱۲/۰۵
    247
  • ۹۹/۰۹/۱۴
    245

۱۳ مطلب در شهریور ۱۳۸۹ ثبت شده است

۰۴
شهریور

 

رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم             

هم بی‌دل و بیمارم هم عاشق و سرمستم

 

صد گونه خلل دارم ای کاش یکی بودی           

با این همه علت‌ها در شنقصه پیوستم

 

گفتا که نه تو مُردی گفتم که بلی اما               

چون بوی توام آمد از گور برون جستم

 

آن صورت روحانی وان مشرق یزدانی              

وان یوسف کنعانی کز وی کف خود خستم

 

خوش خوش سوی من آمد دستی به دلم برزد                

گفتا ز چه دستی تو گفتم که از این دستم

 

چون عربده می کردم درداد می و خوردم          

افروخت رخ زردم وز عربده وارستم

 

پس جامه برون کردم مستانه جنون کردم          

در حلقه آن مستان در میمنه بنشستم

 

صد جام بنوشیدم صد گونه بجوشیدم                

صد کاسه بریزیدم صد کوزه دراشکستم

 

گوساله زرین را آن قوم پرستیده           

گوساله گرگینم گر عشق بنپرستم

 

بازم شه روحانی می خواند پنهانی          

بر می کشدم بالا شاهانه از این پستم

 

پابست توام جانا سرمست توام جانا                 

در دست توام جانا گر تیرم وگر شستم

 

چست توام ار چستم مست توام ار مستم            

پست توام ار پستم هست توام ار هستم

 

در چرخ درآوردی چون مست خودم کردی                 

چون تو سر خم بستی من نیز دهان بستم

 

دیوان شمس

 

 

۰۳
شهریور

ریو کمی فکر کرد و ادامه داد:

-  خودتان بهتر می دانید که این کار ممکن است کشنده باشد. و در هر حال بایدمن شما را ازین نکته مطلع کنم. خوب فکر کرده اید؟

تارو با چشمان خاکستری و آرامش او را نگاه می کرد:

-         دکتر، درباره ی موعظه ی پانلو چه فکر می کنید؟

سئوال به طور طبیعی مطرح شده بود. ریو هم بسیار طبیعی جواب داد:

-         من بیشتر از آن در بیمارستان ها زندگی کرده ام که بتوانم فکر مجازات همگانی را دوست بدارم. اما می دانید که مؤمنان مسیحی اغلب این طور حرف می زنند بی آن که واقعاً این طور فکر کنند. آن ها بهتر از آن هستند که جلوه می کنند.

-         با وجود این شما هم مثل پانلو فکر می کنید که طاعون جنبه ی نیکوکارانه اش را دارد، چشم ها را باز می کند و به اندیشیدن وا می دارد؟

دکتر سرش را با بی صبری تکان داد و گفت:

-         مثل همه ی یبماری ها ی این دنیا. آن چه در مورد همه ی دردهای این جهان صدق می کند درباره طاعون هم صادق است. طاعون می تواند به عظمت یافتن کسی کمک کند. با وجود این وقتی انسان فلاکتی را که طاعون همراه می اورد می بیند باید دیوانه یا کور و یا بزدل باشد که در برابر آن تسلیم شود.

ریو کمی صدایش را بلندتر کرده بود. اما تارو حرکتی با دست کرد که گویی می خواست او را آرام کندو لبخند زد.

ریو شانه هایش را تکان داد و گفت:

-         بلی. اما شما جواب ندادید. آیا فکر کرده اید؟

تارو کمی در صندلی راحتی جابه جا شد و سرش را در روشنایی پیش آورد :

-         دکتر، شما به خدا ایمان دارید؟

سئوال باز هم به طور طبیعی مطرح شده بود. اما این بار ریو تردید کرد:

-         نه. اما منظور چیست؟ من در ظلمت شب هستم و می کوشم که روشن بین باشم . مدت درازی است که این مطلب برای من تازگیش را از دست داده است.

-         آیا همین نیست که شما را از پانلو جدا می کند؟

-         گمان نمی کنم. پانلو اهل مطالعه ست. او مردن انسان ها را زیاد ندیده است و برای همین است که به نام حقیقت حرف می زند. اما کوچکترین کشیش ده که قلمرو کلیسای خود را اداره می کند و نفس های یک محتضر را شنیده است مثل من فکر می کند. او فلاکت را درمان می کند. پیش  از این که بخواهد فضائل آن را ثابت کند.

 

از «طاعون » آلبر کامو ترجمه رضا حسینی

 

 

۰۱
شهریور

 دیر آمدی ای نگارِ سرمست

زودت ندهیم دامن از دست