خوب بو بکش پدرجان

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۲۳
    254
  • ۰۱/۰۴/۱۳
    253
  • ۹۹/۱۲/۲۹
    249
  • ۹۹/۱۲/۰۹
    -
  • ۹۹/۱۲/۰۷
    248
  • ۹۹/۱۲/۰۵
    247
  • ۹۹/۰۹/۱۴
    245

ورود ممنوع

چهارشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۷:۴۲ ق.ظ

   از خیابان رد می شم. حجم سیاه رو می بینم. و به نظرم میاد که یه زنه که چادر سیاه پوشیده. نشسته رو زمین. پاهاشم جمع کرده و چادر روکامل کشیده دورش. نمی دونم  چرا به صورتش نگاه نمی کنم و حواسم متوجه حجم سیاه چادرشه. با همین تلنبار  از کنارش رد می شم.

-: خدا بهت رحم کنه پسرم. خدا بلا رو ازت دور کنه.

رومو بر می گردونم. نیستش.

نظرات  (۸)

سلاموب خوبی دارین، خوش حال میشم به منم سر بزنیداگه خواستی می تونیم تبادل لینک هم داشته باشیم
یا تو شیزوفرن شدی یا...وقتی تو دولت جن گیر داریم اینا عادیه
پاسخ:
حالا کی گفت غیر عادیه ژنرال؟
نمیدونم.به صادق سر زدی؟
پاسخ:
کی؟ من؟ صادق؟ شیب؟
یعنی از چی خبر داشته که اینجوری گفته؟
پاسخ:
چی بگم والا! بیخیال!
sallam!khase nabashi
پاسخ:
سلاممانده نباشی
سلام
پاسخ:
سلام
فکر کنم باید بگم سلام ولی سلامم نمی آد
پاسخ:
سلام
مسئله رنگ های ضد در نقاشی بوده صلاوقتی زیاد به یک رنگی خیره بشی و بعد روتو ازش بگردونی عکس اون رنگ جلو چشمت میادزن اونجا بوده، ولی چون تو زیادی به سیاه خیره شدی، جلو چشمت سفیدی اومده و فکر کردی کسی نیست./و اینگونه هنر رو به لجن می کشند!!
پاسخ:
mybe

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی