خوب بو بکش پدرجان

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۲۳
    254
  • ۰۱/۰۴/۱۳
    253
  • ۹۹/۱۲/۲۹
    249
  • ۹۹/۱۲/۰۹
    -
  • ۹۹/۱۲/۰۷
    248
  • ۹۹/۱۲/۰۵
    247
  • ۹۹/۰۹/۱۴
    245

Unknown

يكشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۱۰:۲۸ ق.ظ

این قدم زدن ها گاهی کاری می شه که دست خودم می دم از بیکاری.

     برام کلی از ناعدالتیایی که این روزا در حقش شده و اینکه هیشکی قدرشو نمی دونه شروع می کنه. بعد شروع می کنه در مورد کتاب نافرمانی مدنی هنری دیوید که حدس زدم دیشب خودنه ملودرام می بافه. نمی دونم چی می شه که سر از عرفان شرق در میاره و بودا و کنفوسیوس و بعدشم خیلی نرم میاد سری به کندی و فارابی و بچه های خودمون می زنه.منم که پاهام درد می کنه.

   -: می شه یه جا بشینیم؟

  -: خسته شدی؟ ای بابا!

  -: نه بابا! پاهام درد می کنه یه کم.

     می شینیم کنار جدول. من به فکر این خارشیم که تو کف پام شروع شده. خم می شه از رو زمین یه دونه ی نصف شده ی بادام رو بر می داره. چهارتا مورچه روی بادام هستن. فوتشون می کنه. یکیشون که خیلی سمجه رو هم با دست بر می داره پرتش می کنه.

  -: چه کاریه خب؟ اونا اول پیداش کرده بودن.

  -: کیا؟

  -: مورچه ها دیگه! حق اوناس. فک کنم سهم اونا بود.

می خنده. ـ : بامزه بود.

 -: نه جدی دارم می گم.

 -: تو خُل وضعی یا خودتو می زنی به خُل وضعی؟

      خم می شم. کفشامو در میارم، کف پامو می مالم. خارش تبدیل شده به درد. بادام رو می زاره دهنش.نگاش نمی کنم اما می گم.

  -: به هرحال فک نمی کنم فرمالین بهت بسازه.

 

نظرات  (۵)

اینجوری دیگه! ملودرام، بال برشته ی مرغ، جیب بر!
باز هم خطای چاپی!راستی راجع به نافرمانی مدنی دیوید چجوری میشه ملودرام بافت؟!
من خوبم. شما چطور؟
ممنون.
نه نشدهنوز ملودرامو در نیاوردیاون که یه چیز دیگه س!تکه های پازلت همو نمی خوان.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی