خوب بو بکش پدرجان

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۲۳
    254
  • ۰۱/۰۴/۱۳
    253
  • ۹۹/۱۲/۲۹
    249
  • ۹۹/۱۲/۰۹
    -
  • ۹۹/۱۲/۰۷
    248
  • ۹۹/۱۲/۰۵
    247
  • ۹۹/۰۹/۱۴
    245

Unknown

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۸۹، ۱۱:۲۴ ب.ظ

 

مگه چیه؟

خب منم گاهی دیرم می شه با تاکسی اینور اونور می رم.امروز دیرم شده بود پس سوار تاکسی شدم. ساعت 12 ظهر

عقب نشسته بودم سمت راننده. تاکسی پرشده بود.جلو یه مرد جوون نشسته بود. یه پاکت شیرینی و یه کیف دستی رو زانوش بود. بغل دستم هم دوتا مرد بودن که با هم سوار شدن. دوتا جعبه بزرگ پرتقال گرفته بودن و راضی بودن. اینو از حرفاشون که می گفتن ارزششو داشته این همه راه اومدن از اینجا خرید کردن فهمیدم. اول مرد جوون شروع کرد:

 

-: واقعا دیگه این شهر هم داره نا امن می شه قضیه ی این دختره که امروز از رو پل حلق آویز شده بود رو شنیدین.

 

مرد پرتقالی 1: نه بابا می گن زن بوده بین سی و پنج و چهل!

جوون: والا دروغه اگه بگم خودم دیدم اما یکی که دیده بود می گفت سی سالش نمی شده.

مرد پرتقالی 2: چرا خودشو کشته؟

مرد جوون که انگار منتظر همچی حرفی بود یه تکونی به خودش داد روشو کرد اینور و گفت:کسایی که دارشون می زنن بدنشون خشک وای میسه. گفتم که من خودم ندیدم اما این یارویی که دیده بود می گفت بدنش خشک نشده بوده نرم نرم بوده. حتما قبلن خفه ش کرده بودن بعد آورده بودنش اینجا اینجوری با طناب دارش زده بودن. هنوز که نفهمیدن کی بوده. فقط می دونن که ساکن اون اطراف نبوده.

 

مرد پرتقالی 2: خب چرا کشتنش؟

مرد پرتقالی 1: اگه بفهمن کی بوده اونم می فهمن که چرا کشتنش. اما من شنیدم که برادراش کشتنش چون خرابکار بوده.

 

مرد جوون: نه آقا. اگه مسئله خونوادگی بود که نمی اومدن تو خیابون دارش بزنن که همه ببینن.

مرد پرتقالی 1: چی بگم والا. هنوز 5ساعت نگذشته هر کسی یه چیزی می گه. یکی میگه کار برادراش بوده. یکی می گه خودش خودشو کشته. یکی می گه سه تا بچه داره تو خونه ولشون کرده  نصفه شب اومده بیرون خودشو دار زده

مرد پرتقالی 2: احتمالا یه چیزی دیده که نباید می دیده اینجوری خواستن خفه ش کنن.

 

بالاخره راننده هم به حرف اومد: والا من صبح اونورا مسافر داشتم. ساعت 7 صبح بود  که از زیر پل رد شدم دیدم جنازه رو. یه زن میانسال بود. لباس ماکسی تنش بود واسه همین فک نکنم خودش خودشو دار زده باشه. تو خونه خفه شده بوده بعد آوردنش. دستاشم باز بود بسته نشده بود گردنشم نشکسته بود.

 

مرد جوون : شما خودتون دیدنیش؟

راننده: بله

 ..................................................................

 

امروز حدود ساعت هفت و نیم صبح که بر می گشتم خونه از همونجا رد شدم. خیلی شلوغ نشده بود هنوز. زن از کنار پل حلق آویز شده بود. لباس زیر آبی تنش بود فک کنم.گردنش به پشت خم شده بود. نشد برم جلو. یعنی قصدشم نداشتم.  اما عکس دارم. ایناهاش.

بسشه دیگه برش می دارم.

 

14بهمن 89

 

 

نظرات  (۹)

صلا از تو بعیده! یا بعید بود!
پاسخ:
بعید یعنی چی؟
من شنیدم شوهرش رو با یه زنه دیگه  دیده واسه همینم دارش زده نامرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1
پاسخ:
شنیدن کی بود مانند دیدن؟؟
ببین اون هندزفریت احتمالا ایرادی چیزی داره. بعید هم یعنی بعید.
پاسخ:
به هندزفری یه تیمماخوبه ای توهین می کنی؟
راستی مرسی.
کاش ندیده بودی
پاسخ:
نه ژنرال! خوی کنار اومدم!!
نه ژنه بزار ببینه تا مرد بار بیاد!!!
پاسخ:
زرده جان راستی اون پروسه ی مرد شدنت به کجا کشید؟
چقدر گناه داشته. چه صحنه ی وحشتناکی بود
پاسخ:
ببخشید
کارگران مشغول کارند
الان دقیق یادم نیست خطابم به کیه/چیه اما فکر کنم یه با خوندن این متن یه حسی مثل بعد دیدن حرومزاده بهم دست داد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی