خوب بو بکش پدرجان

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۲۳
    254
  • ۰۱/۰۴/۱۳
    253
  • ۹۹/۱۲/۲۹
    249
  • ۹۹/۱۲/۰۹
    -
  • ۹۹/۱۲/۰۷
    248
  • ۹۹/۱۲/۰۵
    247
  • ۹۹/۰۹/۱۴
    245

Unknown

پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۸۹، ۰۵:۴۸ ب.ظ

 

مجید به دنبال یه زنجیر ، سرشو کرده توی جوی آب زیر پل و حالا سرش گیر کرده. حبیب ، برادر بزرگتر و دوست مجید میان.

حبیب: باز زیر پل رفتی چیکار پسر؟

مجید: جوبگردی!

حبیب سر مجید رو میگیره که بکشتش بیرون.

حبیب: خودتو شُل کن.

مجید: من که شُل خدایی هستم! یه زنجیر جُستم نیم ذرع! حظ کن! آلمانیه!

حبیب: چرا نیومدی در دکون؟

مجید : امروز جمعه س. تعطیلیه.

حبیب: امروز دوشنبه س. خیلی داریم تا جمعه.

مجید: نخیر ! تو اون تقویمه که آقام اون سال عید خودش با دست خودش بهم عیدی داد ، امروز جمعه س.

حبیب: اون تقویم باطله س!

مجید: واسه من جمعه ، جمعه ی آقامه. شنبه م شنبه ی آقامه. خواه مرده ،خواه زنده! جَخ تقلید مرده جایزه ، آقا می گه بالا منبر! - زکی اینو. 

نظرات  (۷)

زدم سه جاف دروازه رو آوردم  پایین اگه بازی با آذربایجانم اینطوری بم روحیه داده بودی پنالتیم گل می شدراستی عذاب وجدان نداشته باش اون قضیه هم حل شد توضیحات بصورت خصوصی ضمیمه می شود
پاسخ:
دقیقا چی دیدی که منو به لقب زیبای آدم مفتخر کردی؟ کریم بنزما!(بهترین پنالتی زنیه که می شناسم)
این جمله خیلی شیرینه برام.واسه من جمعه ، جمعه ی آقامه. شنبه م شنبه ی آقامه.این مجید جالبه.
سعی می کنم پیداش کنم ببینمش. ندیدم
سعی خودتو بکن
راستی بچه ها فرصت نشد بهتون بگم رفتم آلمان
پاسخ:
سعی خودتو بکن
خب چه خبر از آلمان؟خوش می گذره آلمان؟
چه جالب!بالاخره معلوم شد من کجام.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی