Unknown
پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۸۹، ۰۵:۴۸ ب.ظ
مجید به دنبال یه زنجیر ، سرشو کرده توی جوی آب زیر پل و حالا سرش گیر کرده. حبیب ، برادر بزرگتر و دوست مجید میان.
حبیب: باز زیر پل رفتی چیکار پسر؟
مجید: جوبگردی!
حبیب سر مجید رو میگیره که بکشتش بیرون.
حبیب: خودتو شُل کن.
مجید: من که شُل خدایی هستم! یه زنجیر جُستم نیم ذرع! حظ کن! آلمانیه!
حبیب: چرا نیومدی در دکون؟
مجید : امروز جمعه س. تعطیلیه.
حبیب: امروز دوشنبه س. خیلی داریم تا جمعه.
مجید: نخیر ! تو اون تقویمه که آقام اون سال عید خودش با دست خودش بهم عیدی داد ، امروز جمعه س.
حبیب: اون تقویم باطله س!
مجید: واسه من جمعه ، جمعه ی آقامه. شنبه م شنبه ی آقامه. خواه مرده ،خواه زنده! جَخ تقلید مرده جایزه ، آقا می گه بالا منبر! - زکی اینو.