خوب بو بکش پدرجان

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۲۳
    254
  • ۰۱/۰۴/۱۳
    253
  • ۹۹/۱۲/۲۹
    249
  • ۹۹/۱۲/۰۹
    -
  • ۹۹/۱۲/۰۷
    248
  • ۹۹/۱۲/۰۵
    247
  • ۹۹/۰۹/۱۴
    245

اتفاقی که الان افتاد

دوشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۸۹، ۰۹:۱۱ ب.ظ

 

ز زخم دف کفم بدرید ای جان          

چه بستی کیسه را دستی بجنبان

 

گشادی کن بجنب آخر نه سنگی        

نه سنگی هم گشاید آب حیوان

 

مروت را مگر سیلاب برده ست       

که پیدا نیست گرد او به میدان

 

درافکن کهنه ای گر زر نداری         

تو را جز ریش کهنه نیست درمان

 

چو دستت بسته و ریشت گشاده ست  

بجنبان ریش را ای ریش جنبان

 

گلو بگرفت و آوازم ز نعره

مگر بسته است راه گوش اخوان

 

اگر راه است آبی را در این ناو         

چرا چرخی و سنگی نیست گردان

 

وگر این سنگ گردان است کو آرد     

زهی مهمانی بی آب و بی نان

 

به طیبت گفتم این نکته مرنجید          

مدارید از مزح خاطر پریشان

 

گلو مخراش و زیر لب بخوانش        

دهانت پر کند از در و مرجان

 

مسلم دان خدا را خوان نهادن

خمش کن این کرم را نیست پایان

 

 

نظرات  (۵)

خمش خمش که اشارات عشق معکوسست    نهان شوند معانی ز گفتن بسیار
پاسخ:
همه ی این چیزها که می گی یادمه. هنوزم بهش پابندم. نمی دونم چی می شه که اینارو می خونم. می دونی که همیشه « پیر جویم، پیر جویم ، پیر پیر» وردِ زبانمه. حالا چی شده که معتقد نیستی به این؟
صلا جان در بین این مکاشفاتتون کامنت های مارم بخونید داری یا نه؟
ای بابا صلا؟؟!!
راه گوشم  بسته نیست، فریاد نزن
پاسخ:
فریاد کزین حالت فریاد نمی دانم.
صلا کجایی هنوز از مکاشفه بیرون نیومدی؟
پاسخ:
ببخشید دیر شد. اما من؟ سعدی؟؟ تنها یه دونه کتاب از سعدی دارم که اونم خاطره ی بد زرده در لو دادنش تا ابد الدهر می مونه. یادته که؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی