چه اوفات سختی که بر من گذشت / گواهِ دلِ ریشِ من ماه بود
مهمان دارم. نگران نیستم. چون گاهی پیش می آید که مثل خودم فکر می کند. خوشحال هم نیستم. چون تنهاییم را بیشتر از مهمانم دوست دارم.
خوابم سبک است. تقریباً همه ی دیوارهای خانه ام می دانند. خوابم خیلی سبک است.
خوابم سبک است مهمانم نه. مهمانم خر و پف می کند من نه.
می خواهد من هم پیش او در پذیرایی بخوابم. می خوابم. اما نه.نمی خوابم.خر و پف می کند. پولیپ ندارد.نمی دانم پس چرا خر و پف می کند؟ یکی از مهمترین لحظه های زندگیم در فاصله ی دو خروپف او جریان دارد. در این فاصله کارهای زیادی دارم انجام بدهم. اول این بازی را انجام می دهم. برای امتحان این که گوشهایم مثل قبل خوب کار می کند ، سعی می کنم فرمول رابطه بین شدت خر وپف قبل و بعد را حدس بزنم. اینکه آیا خروپف بعدی بلندتر از خر وپف قبلیست یا نه.
غافلگیرم می کند.بین خروپف هایش ناله می کند.این زندگی لعنتی همینجوریست. گاهی وقتا موقعی که انتظارش را نداری غافلگیرت می کند. دوباره شروع می کند به خروپف کردن.اما نسبت به قبل از ناله، احساس می کنم که دارد فالش می زند.یا اینکه دست به مرکب خوانی زده است و سواد موسیقایی من ته کشیده است.
سعی می کنم بی خیال این بازیا بشوم و بخوابم. اما این فکر به ذهنم خطور می کند که پیش بینی کنم تا آخرین خر وپفش چند خر وپف مانده است.اول رو 10تا شرط می بندم. اما یازدهمین خروپف حالم را می گیرد.یهو این فکر به ذهنم خطور می کند که چطوره رو این موضوع تحقیق کنم که معمولا آدم ها به طور میانگین در هر سیکل چندتا خروپف می کنند.
بلند می شوم قرص آلرژیم رو می خورم با یه لیوان کامل آب(همانطور که دکتر می گفت).دوباره بر می گردم تو جام.دستامو می ذارم زیر سرم اینجوری. تمرکز می کنم که بخوابم اما هنوز مهمانم خروپف می کند. نمی دانم بعد از خوردن قرص و آب چه اتفاقی می افتد که دیدگاهم نسبت به خروپف عوض می شود. احساس می کنم دارم زجر می کشم. دوست دارم این خر وپف آخرین خروپفش باشد.اما انگار قرار نیست تمام شود. بعد تعمیمش می دهم به زندگیم و دوست دارم امروز آخرین روز زندگیم باشد اما انگار این یکی هم قرار نیست تمام شود.
نمی دانم قرص و آب زندگیم را کی خورده ام.