خوب بو بکش پدرجان

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۲۳
    254
  • ۰۱/۰۴/۱۳
    253
  • ۹۹/۱۲/۲۹
    249
  • ۹۹/۱۲/۰۹
    -
  • ۹۹/۱۲/۰۷
    248
  • ۹۹/۱۲/۰۵
    247
  • ۹۹/۰۹/۱۴
    245

....

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۸:۴۴ ق.ظ

 

گفت: « خداحافظ خوشگلم». اما پیش از رفتن برگشت و بهش گفت: « یه معمّا بهت بگم؟»

دخترک پرسید:« سخته؟»

-         آره یه جورائی.

-         بگو.

-         دو تا اتاقه که هیچ راهی به هم ندارن. تو یکی شون سه تا کلید برقه. تو اون یکی سه تا لامپ. هر چندبار که دلت بخواد ، می تونی بری تو اتاق کلیدا و پایین بالاشون کنی. امّا فقط یه بار می تونی بری تو اتاق لامپا. باید با همون یه بار بفهمی کدوم کلید مال کدوم لامپه.

دخترک پرسید: « کسی نیس کمکم کنه؟ »

مرد گفت: « نه کسی نیس ».

آنوقت دستی برای دخترک تکان داد و پشت به او؛ازش دور شد.

 


از فرهاد جعفری

 

نظرات  (۴)

مرد دور شد و رفت اما در همین لحظه بود که یهو یه مرد مهربون با یه هاله نور دور سرش اومد و به دخترک نزدیک شد.نور باعث شد دختر بر گرده و مرد رو ببینه اشک شوق تو چشماش جمع شده بود آخه اون مرد کسی بود که اومده بود دنیا رو نجات بده یه دختر کوچیک که کاری نداشت.
خصوصی داری
پاسخ:
شما هم داری
این یه دستگاه تک معادله ی 3مجهولیه و از نظر علمای امر غیر قابل حل  والله اعلم ولاغیر!!
بایدم اینجوری باشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی