ساعت 00
ساعت 4/00صبح:
خوابیدن تو خوابگاه نیروهای پستی این دردسرا رو هم داره!
ساعت- 7/00 صبح:
مسئول شب اومد بالا سر بچه ها درو که باز کرد داد زد:پاشو آقا ساعت 7 شد یه ربع دیگه همه تو میدون صبحگاه به خط شین!بعد مثل این که یاد یه چیزی افتاده باشه صداشو آروم کرد و لی باز با همون لحن گفت:پاشو آقا سریع برو صبحونه بگیر!اگه کا محسن خودش نرفته بود مأموریت شما جرئت می کردین تا الآن بخوابین پاشین دیگه!من نشسته بودم.نگاهش که به من افتاد لبخندی زد و گفت:چطوری لوجستیک!چه شاهانه می خوابی پسر!گفتم سلام آقای شاهماری!به نظرت قیافه ی من مثل آدماییه که شاهانه خوابیدن؟خندید و گفت:مگه مجبوری اینجا می خوابی؟خوب می اومدی پیش من می خوابیدی!
شاهماری گروهبانه.مسئول مخابرات (یا به قول فاوای گردان یا فن آوری گردان).رسمیه اما اخلاقش مثل بقیه رسمیا نیست.سربازاش همه از دستش راضین مثل اینکه.تا قبل ازینکه از پله های حمام بیفته پایین پاهاش له بشه همش اینور اونور بود اما حالا مدتیه که بیشتر تو اتاقشه مگر یه همچین روزی که مسئول شب گردانه.
پا شدم پوشیدم بیام بیرون از سرما خشکم زد سریع پریدم تو آسایشگاه .نمی شد نرفت تو صبحگاه!!
ادامه دارد..........