خوب بو بکش پدرجان

کلمات کلیدی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۲۳
    254
  • ۰۱/۰۴/۱۳
    253
  • ۹۹/۱۲/۲۹
    249
  • ۹۹/۱۲/۰۹
    -
  • ۹۹/۱۲/۰۷
    248
  • ۹۹/۱۲/۰۵
    247
  • ۹۹/۰۹/۱۴
    245
۰۴
مرداد

 

 

 

 

 

                                  ندانم کجا می کشانی مرا

 

 

 

 

 

۳۰
تیر

با تو حیات و زندگی بی​تو فنا و مردنا

زانک تو آفتابی و بی​تو بود فسردنا

 

خلق بر این بساط​ها بر کف تو چو مهره​ای

هم ز تو ماه گشتنا هم ز تو مهره بردنا

 

گفت دمم چه می​دهی دم به تو من سپرده​ام

من ز تو بی​خبر نیم در دم دم سپردنا

 

پیش به سجده می​شدم پست خمیده چون شتر

خنده زنان گشاد لب گفت درازگردنا

 

بین که چه خواهی کردنا بین که چه خواهی کردنا

گردن دراز کرده​ای پنبه بخواهی خوردنا

۳۰
تیر

من راه را دومرتبه گم کردم، این راه، راهِ چندم آدمهاست؟

حس می کنم به قافله نزدیکم، « این ایستگاهِ چندم آدمهاست»

 

 من از دیار گم شده‌ای هستم، از سالنامه های پر از دیروز

چیزی به نام فصل نمی دانم، این ماه، ماهِ چندم آدمهاست؟

 

ای طفلهای بی سر و بی فرجام! ای کودکان زخمی خون آلود!

آیا شما ز مرگ نپرسیدید؟ زادن گناهِ چندم آدمهاست؟

 

موج طوافهای پر از تزویر، رنگ قنوتهای پر از باروت

بیت الحرام و کعبه چه متروکند! خون، قبله‌گاهِ چندم آدمهاست؟

 

هر روز، دارِ تازه‌ی میدانها، هر روز جوخه‌های پر از آتش

در این سیاه چاله‌ی بی‌فانوس، ذلت، پناهِ چندم آدمهاست؟

 

این رانده از بهشت چه می‌خواهد؟ گندم، گواه محکم عصیان نیست؟!

بشمار! ای فرشته‌ی سردرگم! این اشتباهِ چندم آدمهاست؟

 

از : رضا عزیزی

۲۷
تیر

تاریک

روشن

۰۳
تیر

سکوتِ

    صدایِ

        غذاخوردنِ پروانه ها

 

۰۱
تیر

پایکوبی هنوز کاملاً تمام نشده

برگ ها

اندکی پس از باد هم می رقصند

 

 

غلامرضابروسان

۲۸
خرداد

گوساله‌ی مرده

زبان زدن‌های مادر

خستگی

 

آلیس فرمپتون

۲۰
خرداد
سه تار، ساز اختناق است. ویولن ساز دموکراسی. از بس صداش لاجون است؛ بغض فروخورده است انگار؛ طنین مخفی ترس و شیدایی. می گویند یک نفر شنونده برایش کم است، دونفر زیاد. اما دیده بودم حوالی سه صبح که همه ی اشباح مدرنیته در خواب اند و دیگر نه صدای رفت و آمد ماشینی هست نه صدای دور و درهم کارخانه ای، چنان رسا می شود این صدا که باید خفه اش کنی از ترس همسایه. دیده بودم که اگر وسیله اش نکنی برای رونق دکان، رازهایش را پرده در پرده باز می کند برتو. آخر، زن است این ساز(از پشت نگاهش کن، موهاش را بافته است انگار) و حساس است همانقدر که هر زنی. قهر می کند با تو. راه نمی دهد تو را به خودش اگر که نادیده بگیری اش. چقدر هم که اهل حسادت است این ساز! وقت هایی که بازی در می آورد ساز دیگری بگیری دستت، ببین چطور راه می آید با تو. به خود می گفتم این صدایی را که نیمه شبان بیرون می خروشد از این ساز چطور می شود شبانه روزی کرد؟ چطور می شود سه تاری ساخت جادویی؟سه تاری که به یک زخمه زرد و سبز و آبی و قرمز کمانه ی رنگینی از صدا را بیفشاند توی فضا. دیده بودم این ساز با زبان راز سخن می گوید، گفتم از اهل راز شوم مگر نصیبم شود آن سه تار جادویی؛ سه تاری که در میانه ی کار بگوی: « تو ساز نزن جیگر. خسته می شی. تو فقط مرا بگیر توی بغل، خودم می زنم برات.»
      پس لباس نجاران به تن کردم. گفتم دست به اره و چوب و تیشه برم شاید مسیح در راه است...

عباس معروفی

 

۱۴
خرداد

سرانجام

بازگو کیستی

ای قدرتی که به خدمتش کمر بسته ام

قدرتی که همواره خواهان شر است

اما همیشه عمل خیر می کند

 

گوته - فاوست

۲۸
ارديبهشت

فرقی نمی کنه !

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

شب باشه ، یا روز !

زمستون باشه ، یا تابستون !

چای بخوری ، یا یه کوفت دیگه !

ضبط مسخره ات اینور تلویزیون مسخره ات باشه ،

یا اون ورش !

یساری بخونه یا گروه پینک فلوید !

پرده پنجره کشیده باشه یا نباشه !

سیگار بکشی ، یا نکشی !

دوستانت پیشت باشن ، یا نباشن !

خوش بوکننده ی هوا سرت رو به درد آورده باشه ، یا نیاورده باشه !

جواب سلام صاحب خونه رو با لبخند بدی ، یا بی لبخند !

اجلاسیه سازمان ملل

راه حلی برای آتش بس در افغانستان پیدا کرده باشه ،

یا نه !

افغانستان بدبخت باشه ، یا خوش بخت !

زنای افغانی زن باشن ، یا کابوس !

سیگارت زَر باشه ، یا مالبرو !

تو رسانه ها و مطبوعات دیگران رو بکوبی ، یا نکوبی !

هر چه زور بزنی یادت بیاد ، یا یادت نیاد !

تیغ رو صورتت باشه ، یا صورتت زیر تیغ . . .

آره !

فرقی نمی کنه !

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

خواب باشی ، یا خواب نباشی !

شاعر باشی ، یا کـِـش !

هُنرمند باشی ، یا مُنرهند !

پولت از پارو بالا بره ، یا پاروت از پول !

عاشق باشی یا کیف قاپ !

آواز بخونی ، یا گریه کنی !

عمود ایستاده باشی ، یا افقی ُ وارفته !

تلفن یه زنگ بزنه ، یا پنج زنگ !

گوشی رو برداری ، یا برنداری !

شامت نون ُ پیازچه باشه ، یا پیازچه ُ نون !

اصلن زنده باشی ، یا مـُرده !

آره ! فرقی نمی کنه !

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

همین حالا ! چند ساعت دیگه !

امروز ! فردا !

عوارض اتوبان !

زمستونای بی برف !

برفای بی کلاغ !

کلاغای بی چنار !

شاعرای بی شعر !

سکته ی دوم !

اضطراب !

وقتی که تو تلویزیون بعضی پروژه ها ،

مثل تخته آوازی یه کشتی شکسته تو بغل یه غریق می افته !

لیست اسامی مـُرده هایی که میشناختم و نمی شناختم !

حالا یا هرگز !

لیست قشون آغا محمد خان قاجار وقتی به تبریز حمله کرد !

لیست ِ وحشت های استالین !

لیست ِ خواب های سربازای عیال وار !

آره ! فرقی نمی کنه !

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

.... خُب داره دیرم می شه !

باید برم !

در که بسته شد ،

دیگه فرقی نداره

فاصله ات با من صد متره ، یا صد قرن !

وقتی نمی بینمت ،

چشمام باشن ، یا نباشن !

وقتی نیستی دیگه ،

برام هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

شعرم شعر باشه یا مـِـعر !

آره !

اینجوریه که اون جوری می شه !

نی نی !

مگه نه ؟!

 

 

پناهی

حسین